باید دید در پس بلوف‌های بزرگ ترامپ چیست 

با روی کار آمدن ترامپ در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵، باردیگر گفتمان زورگویی، خودخواهی و خودشیفتگی آمریکایی به عرصه بین‌الملل بازگشت و همه کشور‌های جهان از غربی و شرقی به این جمع‌بندی رسیدند که باید تحولاتی را در عرصه سیاست خارجی خویش ایجاد کنند.
با روی کار آمدن ترامپ در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵، باردیگر گفتمان زورگویی، خودخواهی و خودشیفتگی آمریکایی به عرصه بین‌الملل بازگشت و همه کشور‌های جهان از غربی و شرقی به این جمع‌بندی رسیدند که باید تحولاتی را در عرصه سیاست خارجی خویش ایجاد کنند.
کد خبر: ۱۴۹۳۶۰۹
نویسنده دکتر محمدمهدی مظاهری - استاد دانشگاه

همچون دوره اول، سیاست‌های قلدرمأب و زیاده‌خواه ترامپ، تنها دامن کشورهای ناهمسو با آمریکا را نگرفت؛ بلکه گریبانگیر کشورهای اروپایی به‌ویژه دانمارک و همچنین کانادا، چین، مکزیک، پاناما و بسیاری از دیگر کشورها نیز شده است. 

تحلیل جامعه‌شناسانه این مسأله که چرا مردم آمریکا مجددا به چنین فرد خودشیفته و بی‌اعتنا به قوانین بین‌المللی رأی دادند، بسیار جالب است و انتظار می‌رود از سوی متخصصان این حوزه انجام شود اما از منظر سیاسی و بین‌المللی، آنچه در مورد اقدامات ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری مهم است؛ رویکرد وی به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا به چالش‌های مهم بین‌المللی است. 

نکته قابل توجه در رویکرد سیاسی ترامپ این است که او در درجه نخست خود را و سپس کشورش آمریکا را در مرکز کائنات تصور می‌کند و براساس این نگرش، گمان می‌کند می‌تواند هر اقدامی که صلاح می‌بیند را انجام دهد و در این مسیر نگرانی نیز از بابت موضعگیری منفی سایر کشورها یا نقض و نادیده گرفتن قوانین، هنجارها و حقوق بین‌الملل ندارد. البته این رویه رایج همه رؤسای جمهور آمریکا و البته سایر قدرت‌های بزرگ است که قوانین و حقوق بین‌الملل را ابزاری برای رسیدن به اهداف و منافع خود می‌دانند اما تفاوت ترامپ با سایرین در این است که شرمی از آشکار کردن این رویکرد ندارد و تلاش نمی‌کند در پس الفاظ حقوق بشری و دموکراتیک، منافع کشورش را پیش ببرد؛ بلکه هرچه در سر دارد و می‌پسندد را رک و راست به زبان می‌آورد و به پشتوانه قدرت آمریکا نگرانی‌ای از ابراز آنها ندارد. 

ویژگی خاص دیگر ترامپ شیوه پیشبرد اهدافش است؛ بر این اساس او در قبال هر کشور یا منطقه‌ای که با آن مشکلی دارد، ابتدا یک ادعا یا بلوف بزرگ مطرح می‌کند تا افکار عمومی را دچار شوک کند و در ضمن اقتدار و جسارت خود را نشان دهد، بعد به‌تدریج در جریان مذاکره هدف و پیشنهاد اصلی خود که به نسبت زیادی کوچک‌تر از ادعای اولیه است را روی میز می‌گذارد. به عنوان نمونه یکی از نگرانی‌های عمده ترامپ، توسعه نفوذ چین در آمریکای مرکزی و جنوبی از طریق پروژه «یک کمربند- یک جاده» بود و لازم می‌دید کشورهای منطقه را از این پروژه دور کند؛ پیشبرد این هدف ابتدا با یک بلوف بزرگ (ادعای مالکیت مجدد بر کانال پاناما) آغاز شد اما درنهایت به یک معامله مشترک رسید و وی توانست با استفاده از این تهدید و البته فشارهای سیاسی و اقتصادی، پاناما را وادار به لغو آخرین همکاری‌های خود با چین در این پروژه کند. 
این سیاست و رویکرد ترامپ در قبال غزه نیز دنبال شده است؛ به نظر می‌رسد طرح عجیب و از همه نظر غیرقابل قبول انتقال مردم غزه به کشورهای دیگر نیز بلوف بزرگی از سوی دولت ترامپ است تا افکار عمومی در سرزمین‌های فلسطینی و کشورهای دیگر را شوکه و برای پذیرفتن پیشنهادهای بعدی آماده کند. 

اما به هر حال، فارغ از شگردهای متنوع دولت ترامپ برای تحقق شعار «اول آمریکا» و البته در عمل شعار «دوم اسرائیل!» آنچه برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد؛ در درجه نخست آگاهی به اهداف و ترفندهای دولت آمریکا است و در گام بعد بهره‌برداری از شرایط و فرصت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی که در اثر رویکردهای وی ایجاد شده و همچنان در حال شکل‌گیری است.

در رابطه با مورد اول باید گفت تصمیم‌گیران و دیپلمات‌های ایرانی باید به این نکته واقف باشند که ایران هم از سیاست‌ها و رویکرد کلی دولت ترامپ مستثنی نیست؛ بنابراین باید منتظر طرح درخواست‌های زیاده‌خواهانه و حداکثری وی از ایران نیز باشیم؛ کما این‌که در روزهای گذشته شاهد احیای «سیاست فشار حداکثری» از سوی دولت آمریکا بوده‌ایم و البته گمانه‌زنی‌هایی نیز در مورد خواسته‌های متنوع و زیاده‌خواهانه ترامپ از ایران انجام شده است.

بنابراین دیپلمات‌های ایرانی براساس آگاهی به مشی و رویکرد کلی ترامپ، باید در مواجهه با چنین درخواست‌هایی بدانند که اینها هم بخشی از همان سیاست بلوف‌زنی و زیاده‌خواهی اولیه ترامپ است تا بتواند در مراحل بعدی به درخواست‌های کمتر خود دست یابد. بر این اساس از دستگاه سیاست خارجی و دیپلمات‌های کارکشته کشورمان انتظار می‌رود در این مرحله متوقف نشوند و اقدامات مقتضی برای تأمین منافع ملی کشور و دور کردن بحران و تنش از ایران را انجام دهند. 

مسأله مهم دیگر، شناخت و استفاده بهینه از بزنگاه‌ها و فرصت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است که در اثر رویکردهای ترامپ ایجاد شده و می‌شود. در مقطع کنونی به دلیل مواضع ترامپ در رابطه با جنگ تجاری با چین، کانادا و مکزیک، تصاحب گرینلند، کاهش کمک به ناتو، تغییر رویکرد به اوکراین، مواضع ضدبشری تمام‌عیار در مورد کوچ اجباری مردم غزه و تبدیل این منطقه به یک ساحل تفریحی تحت اداره آمریکا، کشورهای اروپایی و عرب و همچنین چین نیز دل خوشی از دولت ترامپ ندارند. 

بنابراین شرایط بسیار مناسبی فراهم شده تا ایران بتواند از طریق چانه‌زنی و مذاکره با این کشورها، موقعیت خود را بهبود ببخشد و در نتیجه در مواجهه با آمریکا از موضعی قدرتمندتر برخوردار شود. به‌ویژه باتوجه به اختلافی که نظریه «کوچاندن مردم غزه» بین آمریکا و اسرائیل با عربستان ایجاد کرده، شرایط بسیار مهیا است تا ایران با کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس گفت‌و‌گو و رایزنی‌های متعددی انجام داده و «طرح مودت» با این کشورها را با جدیت دنبال کند. موفقیت در این مسأله قطعا بر موضع ایران در مذاکرات آتی با غرب تأثیر خواهد داشت و این تصور که ایران در موضع ضعف قرار دارد و بنابراین می‌توان مسائل بسیاری را به آن تحمیل کرد، از بین می‌رود. 
هرچند موارد فوق می‌تواند برای اتخاذ یک سیاست هوشمندانه به تصمیم‌سازان و دیپلمات‌های کشور کمک کند اما درنهایت واقع‌نگری، درک دقیق شرایط و مقدورات و محذورات داخلی و بین‌المللی و درنظر گرفتن مصلحت کشور در کنار عزت و اقتدار ایران، اصل اساسی در مواجهه با دولت ترامپ و شرایط پرمخاطره‌ کنونی است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها